معنی کوشا و ساعی

حل جدول

کوشا و ساعی

جدی


ساعی

کوشا

کوشنده، کوشا


کوشا

پرتلاش، ساعی

لغت نامه دهخدا

کوشا

کوشا. (نف) جد و جهد کننده و کوشش نماینده. (ناظم الاطباء). کوشنده. سعی کننده. مقابل تنبل و کاهل. (فرهنگ فارسی معین). ساعی. جاهد. جادّ. مُجِدّ. جهدکننده در کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
به هر کار کوشا بباید بدن
به دانش نیوشا بباید شدن.
فردوسی.
به هستی یزدان نیوشاترم
همیشه سوی داد کوشاترم.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که کوشا به دین
ز گیتی نیابد مگر آفرین.
فردوسی.
بسی گنبد از سنگ بد ساخته
به سنگین ستونها برافراخته
که کوشا دوصد مرد زورآزمای
نه برتافتی زآن ستونی به جای.
اسدی.
و حکما گفته اند کوشا باشید تا آبادان باشید... (قابوسنامه).
به الفنجگاه اندرونی بکوش
که جز مرد کوشا نیابد منال.
ناصرخسرو.
این هست ولیک نیستت حاجت
تا از پی رزقها شوی کوشا.
مسعودسعد.
- کوشاتر، کوشنده تر. کوشش کننده تر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
بدو گفت آن کس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است.
فردوسی.
|| به معنی کوشنده و سعی کننده در جنگ و جدال باشد. (برهان). جهدکننده در جنگ. (ناظم الاطباء).


ساعی

ساعی. (اِخ) تخلص امین زاده عبدالکریم است که از شاعران عثمانی قرن دهم هجری است. (از قاموس الاعلام ترکی).

ساعی. (ع ص، اِ) کوشنده. (غیاث) (آنندراج). کوشا. جاهد. جدی. کاری. کارکن. پشت کاردار. نیک گرم در کار. آنکه سعی و جهد کند:
درین بحرجز مردساعی نرفت
گم آن شد که دنبال راعی نرفت.
سعدی (بوستان).
|| دونده. (غیاث) (آنندراج). شتابنده. برید. قاصد. پیاده: قال فلم یمض علی ذلک غیر لیله... حتی ورد ساع من الصالح بن رزیک الی طرخان. (یاقوت معجم ج 1 ص 418 س 1). || خزنده. || غمزکننده. (مهذب الاسماء). غماز. (غیاث) (دهار). سخن چین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدگوئی کننده. (غیاث). بدگو. مضرب. نمام. واشی. دو بهم زن. ماهس. ماحل. محول. بائع. ناغز. مثْلِث. آنکه سعایت کند:
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز.
مسعودسعد.
وفا باری از داعی حق طلب کن
کزین ساعیان جز جفائی نیابی.
خاقانی.
اما پادشاه بتحریض ساعی نمام...انصاف من نمی فرماید. (سندبادنامه ص 134).
|| کارشکن. || والی بر هر کار و بر هر قوم که باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). والی و کاردان است برهر کاری و گروهی که هست. (شرح قاموس) (قطر المحیط). || کاسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || باج و خراج ستان. || کسی که کاری بر کسی افکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || فراهم کننده و فراهم آورنده ٔ صدقه. (مهذب الاسماء) (دهار). والی صدقات. فراهم آورنده ٔ زکوه. مصدق. جابی. عامل. گیرنده ٔ زکوه و باج. عامل صدقات. || مهتر جهودان و ترسایان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ساعی از برای جهودان و ترسایان سرکرده ٔ ایشان است. (شرح قاموس) (قطر المحیط). ج، سُعاده.

نام های ایرانی

کوشا

پسرانه، ساعی، تلاشگر

فرهنگ معین

کوشا

(ص فا.) جد و جهد کننده، ساعی.


ساعی

کوشا، سعی کننده، شتابنده، سخن چین. [خوانش: [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

ساعی

کوشنده، کوشا، جدی، کاری

فرهنگ فارسی آزاد

ساعی

ساعِی، کوشنده- کوشا- عامل- پُست- نامه رسان پُست- قاصد (جمع: سُعاه)

فرهنگ عمید

ساعی

سعی‌کننده، کوشنده، کوشا،
[قدیمی] عامل وصول باج و خراج، والی، عامل،
[قدیمی] برید، قاصد،
(اسم، صفت) [قدیمی] سخن‌چین،

مترادف و متضاد زبان فارسی

کوشا

پرتلاش، جدی، درس‌خوان، ساعی، سخت‌کوش، فعال، مجاهد، مجد،
(متضاد) تنبل، کاهل


ساعی

تلاشگر، سخت‌کوش، فعال، کوشا، کوشنده، مجد،
(متضاد) کاهل، سخن‌چین، غماز

معادل ابجد

کوشا و ساعی

474

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری